۱۳۸۹ مرداد ۳, یکشنبه

فرمانروا کیست ؟


ما انسانها از ۳ جز بدن،فکر( ذهن) و روح تشکیل شده ایم.حقیقت اینست که ما روحی هستیم در قالب بدن. بدن ما تحت کنترل ذهن ماست و ذهن نیز خود از ناخودآگاه ما یا روح فرمان میبرد. حتما میدانید که با فکر خود میتوانید براحتی تعداد ضربان قلب را کند یا تند کنید.البته این زمانی خواهد بود که کنترل بدنتان در داستان شما باشد یعنی بتوانید با فکر خود آنرا کنترل کنید،در غیر این صورت، این بدن ماست که ما را بدنبال خود خواهد کشاند.مسیر بدن، فکر و روح، یک مسیر یک طرفه دنیوی است، یعنی اگر ضربه ای به بدن شما زده شود، این ضربه توسط عصب به مغز منتقل شده آنجا تجزیه تحلیل میشود و بصورت درد به روح گزارش میشود ، در این مرحله بسته به اینکه چه میزان بدن،فکر و روحتان رشد کرده باشد، شما نیز تحت تاثیر این درد قرار خواهید گرفت.به زبانی دیگر اگر درگیر حواس پنجگانه خود باشید و روح خود را فراموش کرده باشید،آنچه نصیبتان خواهد شد تنها درد است ، دردی که فکرتان بر شما تلقین کرده و بدنتان را وادار میکند به درد کشیدن .در سوی دیگر، اگر از روح باز و بزرگی برخوردار باشید، این روح شما خواهد بود که کنترل را در دست گرفته ، گزارش دریافتی از مغز که درد بوده را باور نکرده آنرا تنها یک فکر تصور میکند که وجود خارجی ندارد و رسما آنرا باطل میکند ،نتیجه آن خواهد شد که یا دردی حس نخواهید کرد و یا اینکه به مراتب کمتر خواهد بود.
واقعیت اینست که زندگی ما بر اساس افکار ما پایه ریزی میشود یعنی هر چه در امروز رخ میدهد و یا چگونگی فردای ما بر اساس چگونگی اندیشه های ماست. هر آنچه انسان ساخته یا اختراع کرده و همه پیشترفت های بشری حاصل فکر او بوده و نه چیز دیگر.قدرت فکر بینهایت است، هیچ چیز امکان ناپذیری در این دنیا وجود ندارد و یا به زبانی دگر ، هر چیزی امکان پذیر است اگر آنرا باور کنید ، با فکرتان با آن فکر کنید و با دل و روحتان آنرا باور کنید.آنان که روح خود را اسیر افکار ذهن خود کرده اند و ذهن را به بدن و دریافت های فیزیکی پیرامون خود سپرده اند، کنترلی بر خود ندارند،این افراد اسیر بدن خود هستند.اینان همواره درد داردند و نمیدانند چگونه میتوان از آن رهایی یابند.درد یک یافته ذهنی است، و وجود خارجی ندارد، درد تا زمانی وجود دارد که در فکرمان آنرا باور کنیم.اگر فرمانبر بدن خود باشیم، یافته های مغزی خود را باور میکنیم و قبول میکنیم که بیماریم، به دردهای ساخته فکر خود وجود خارجی میبخشیم و مدام از آن شکایات میکنیم، حتی درمان پزشکان نیز سودی نخواهد داشت، چرا که بدن فیزیکی ما فرمانروای بی چون و چرا در ماست و فکر و روح ما فرمانبر او هستند.
کنترل بدن را میتوان با کنترل افکار خود به دست گرفت، زمانی که به خود باور دارید، وقتی روح خود را آزاد میکنید و بر آن میاندیشید ، به قدرتهای بی کران روح و فکر می اندیشید، بیشتر از آنکه به بدنتان و مشکلات آن نگاه کنید باور میکنید که بدن تنها زندانی است ساخته شده برای روح و فکر، با پرواز روح و با اندیشیدن زیاد و با خواندن فراوان در زمینه روح و قدرت فکر، براحتی میتوانید قدرت را در دست گرفته و فرمانروای بدنتان شوید، آنگاه این شما (خود شما) خواهید بود که فرمان میدهید که دردی وجود داشته باشد یا نه و اجازه جولان به بدنتان نمیدهید.
۲ سال پیش در یکی از سواحل آفتابی اسپانیا دچار سوختگی پوست بدن شدم، طوری که پوست کاملا قرمز شده بود و سوزش شدیدی میکرد، لحظاتی بعد حس خارش شدیدی به من دست داد، طوری که باید با شدت آنرا می خاریدم، کرم و اسپری های سوختگی تنها برای چند دقیقه کمک میکرد و دوباره خارش شدید شروع میشد، باید با شدت و با ناخن آنرا می خاراندم تا آرام شود،یک لحظه در اتاق نشسته بودم و به فکر فرو رفتم، بر چگونگی خارش، بدن و فکرم می اندیشیدم، ناگاه متوجه شدم که کنترل بدن از دست من خارج شده و بدن مرا تحت کنترل گرفته. با یک سوختگی، خود را به بدن باخته بودم. نیرو و توان روحی خود را باز یافتم ،شروع کردم با خارش بدنم صحبت کردن، به او گفتم که : تو وجود خارجی نداری، تو ساخته ذهن من هستی، این منم که فرمانروای این بدنم، تو در این میان هیچ نقشی نداری، بتو اجازه خود نمایی نمیدهم چون من کنترل بدنم را بدست گرفته ام ، یک ثانیه بعد تمام آن خارش ها ی وحشتناک از بین رفت، با همه نا باوری خود به قدرت فکر پی بردم و آنرا به چشم خود دیدم و حس کردم، بعد ها آموختم که چگونه وقتی احساس سر درد های عصبی میکنم، قبل از اینکه به سراغ قرص سر درد بروم به درد فرمان خاموش باش بدهم و وجود او را نفی کنم چرا که من بدن خود را وسیله ای در دستان خود میدیدم نه خود را وسیله ای در داستان بدن حیله گر من.
به خود خودتان این بیاورید، بر توانایی های فکر و روح خود بیاندیشید، آنگاه کنترل بدن لجام گسیخته خود را بدست خواهید گرفت، چنین است که درد ها جایی در زندگی شما نخواهد داشت، زمانیکه به خود باور داشته باشید.

۱۳۸۹ مرداد ۲, شنبه

به چشمان خود اعتماد نکنید


زندگی ما در این دنیا بر اساس دریافت های بدن ماست که توسط حواس پنجگانه از پیرامون به مغز میرسد . زمانیکه به وسیله داغی دست میزنیم، گیرنده های لمسی ما آنرا به مغز فرستاده و مغز خود آنرا بر اساس آموخته هایش تجزیه تحلیل کرده بصورت گرما یا سوزش گزارش میکند.فکر ما زمانی وجود جسم خارجی را قبول دارد که آنرا با چشمان خود دیده و با دستانش لمس کرده باشد.این سرانجام آموزش های درازیست که در سالیان دراز دردوران کودکی،آموزشگاه و خانواده به ما آموخته اند . مغز انسان به گونه ای کاملا دنیوی برنامه ریزی شده است.به طوری که تا چیزی را نبیند یا صدایش را نشنود آنرا باور ندارد و بر وجودش شک میکند.انسان زمانی که با حواس خود چیزی را درک کرد خود را تسلیم ی یافته ها میکند و با همه دل و جان به وجود آن ایمان میاورد.
انسان باید از همه حواس های پنج گانه خود بهره بجوید تا ادامه حیاتش پا بر جا باشد.در غیر این صورت زمین گیر شده نمیتواند با دنیای مادی پیرامون خود در ارتباط باشد مگر آنکه بر حواس خود تکیه کند.مغز غافل از نیمه دوم دیگر ماست که روح نام دارد، روح به مراتب بزرگتر، نیرومندتر و با جنس غیر مادی نیازی به حواس پنجگانه ندارد و میتواند براحتی با نیروهای فرا بشری با دنیای مادی و روحانی در تماس باشد . این روح اسیر زمان،مکان و حواس نیست، به عبارتی این بدین معناست که هر آنچه بدن با حواس خود دریافت میکند، روح الزاما نیازی به باور آن ندارد تا مهر تایید بر آن نهد.
واقعیت اینست که ما بر اساس هر آنچه باور داریم زندگی میکنیم نه بر اساس آنچه با چشمان خود میبینیم. فکر انسان قدرت آفرینش دارد، ما با فکر خود میتوانیم خلق کنیم و با همین فکر میتوان نابود کرد.
در نظر بگیرید روزی دردی درشکم خود احساس میکنید، درد ماهها طول میکشد بدون آنکه بهبودی یابد، با توجه به سنتان و آنچه در کتابهای درسی، روزنامه و ، مجلات و رادیو تلویزیون آموخته اید نخستین نگرانی شما از این درد طول کشیده سرطان خواهد بود، بیدرنگ نزد پزشک میروید، نگرانی خود از سرطان را بیان میکنید، پزشک نیز مشکوک میشود، آزمایشات مربوطه و عکس رنگی در خواست میکند، نتایج این آزمایشات مشکوک گزارش میشود، بر نگرانی شما و شک پزشک افزوده میشود، نمونه برداری و بررسی زیر میکروسکوپ راه نهایی معرفی میشود، که در آخر جواب سرطان گزارش میشود،...چرا چنین شد؟ چرا زیرا که به ما از کودکی یاد داده اند که یک درد طول کشیده در یک فرد میانسال را به دیده سرتان بنگارم، مگر خلافش ثابت شود.سیستم کامپیوتر مغز ما را بر اساس قوانینی که خود بر پایه دریافت های حواس ما از پیرامون میباشد پایه ریزی کرده اند.
آنزمان که ما خود را به چشمان خود فروختیم و هر آنچه دیدنی و حس کردنی بود را باور کردیم، آنگاه لباس حیات به همه نتایج مغزی حاصل از حواس خود پوشانده و آنرا بگونه ای آفریده ایم. بلی درست است، ما خود با افکار خود این سرطان را آفریدیم. با فکر خود که به چشمان ما اعتماد کامل داشت و همچون یک قانون تغییر ناپذیر آنرا پذیرفتیم. دردی در شکم را همچون یک نهال کوچک پرورش داده و آنرا در ذهن خود بزرگ کردیم. ما با قدرت خود یک درد را به یک سرطان تبدیل کردیم، بله این خود بودیم که با اعتماد و باور مطلق به یافته های دنیوی و بدنی آنرا قبول کردیم و تسلیم چشمان خود شدیم.
یکی از بزرگان روحانی بازگو میکرد که روزی متوجه وجود یک توده زیر پوستی در بدن خود میشود، این توده هر روز بزرگتر میشد، او شروع کرد به اندیشیدن گفتگو با این توده، به آن گفت: تو وجود خارجی نداری، تو اجازه نداری در بدن من رشد کنی، برو بیرون. او هر روز این حرف ها را تکرار میکرد، هفته ها گذاشت ولی متاسفانه توده بزرگتر میشد و در مقابل چشمان خود میدید و لمس میکرد که بزرگتر میشود و حرفها و باورهایش کاری از پیش نمیبرد، ولی نا امید نشد و بر گفته های خود پا فشاری میکرد تا اینکه یک روز در حمام متوجه شد که یک توده گوشتی از بدنش کنده شد و به کف حمام افتاد ، بله سرطان از بدن او بیرون رفت .
برای جایگزینی قوانین روحانی به جای گونه دنیوی در مغز خود، نیاز به زمان هست، نا امید نشوید، به چشمان خود و قوانین دنیوی اعتماد نکنید، با پافشاری خواسته خود را هر چند از دید این دنیا و مردم دنیوی نشدنی است ادامه دهید، روزی به آن خواهیدهید رسید اگر و تنها اگر به آن باور کنید.

اسیر زمان




زمان یعنی گذر از دیروز به امروز و در آخر پا گذاشتن به فردا.زمان یکی از
ابعاد این دنیای مادیست . همانگونه که این دنیا ما را اسیر انرژی جاذبه زمین کرده است و توان پرواز را از ما گرفته همچنین ما انسانها در چنگال پر زور زمان اسیریم تا نه تنها نتوانیم آینده را بدون گذر از گذشته و امروز ببینیم بلکه مهمتر اینکه زندانی دیروز شده ایم . بسیارند انسانهایی که در گذشته زندگی میکنند بدون آنکه خود ار آن آگاه باشند. اینان نه در قرون گذشته که در گذشته ذهنی خود زندگی میکنند. اینها بطور فیزیکی امروز را به فردا میرسانند غافل از اینکه گذشته را همواره بار خود دارند و آنرا به امروز و فردا میکشند.


اتفاقاتی که در هر لحظه رخ میدهد پس از اندی گذشت زمان به گذشته سپرده میشود و دیگر وجود خارجی ندارد، تنها نشانه آن در ذهن و فکر ما باقی خواهد ماند و بس. تصادف ماشینی که چند سال پیش رخ داده، در همان لحظه به پایان رسیده، هر چند عواقب آن تصادف همچنان باقیست اما خود عمل در همان جا و لحظه تمام شده است . این ما انسانها هستیم که صحنه تصادف را در بایگانی ذهن خود نگاه میداریم و هر از گاهی آنرا بیرون کشیده همچون یک فیلم سینمایی به تماشای دوباره آن رخداد میپردازیم. شما میتوانید هزاران بار این کار را تکرار کنید و فیلم تصادف را بارها بازبینی کنید ، ذهن ما عادت دارد و آموخته است که با دیدن، شنیدن و لمس کردن و با تکرار مکررات به آن مطالب عادت کند و آنرا باور میکند و این باور میتواند زندگی شما را دگرگون کند چه در جهت سازندگی و شکوفایی و یا در جهت ویرانگری و نابودی. با بارها بازبینی خاطره تصادف در ذهن خود تنها کاری که میکنیم اینست که به ذهنمان می قبولانیم که تصادف بدی رخ داده و این که تصادف بانی بدبختی های زیادی همچون مشکلات مالی و جانی شده است و ما را دچار نقص عضو کرده است. ساختار ذهنی انسان به گونه ای پای ریزی شده است که چاره ای جز این ندارد. این در مورد لحظه های شاد نیز صدق میکند، آنگاه که یک جشن عروسی را به یاد میاورید که همه شادند و خندان، خنده بر لبان شما ناخود آگاه شکوفا میشود، با تکرار این قضیه شما به ذهنتان این آموزش را میدهید که شما شادید و خندان، همچون اینکه شما همچنان در آن صحنه عروسی هستید.


مشکل زمانی آغاز میشود که گروهی در کرده های گذشته خویش زندگی میکنند، آنها هر چند در امروز زندگی میکنند ولی فکرشان در گذشته سیر میکند، با این تفاوت که گذشته منفی خود را مدام کنکاش میکنند و خود را سرزنش. انسانها همه گناه کارند، چرا که با گناه آفریده شد اند . هیچ انسان پاکی در این دنیا یافت نمیشود. همه ما دچار نافرمانی شده ایم و میدانیم که این گناهان میتواند تاثیرات روحی و فیزیکی بر ما بگذارد. ولی مهم اینست که بدانیم و یاد بگیریم که خود را اسیر زمان نکنیم، نباید به ذهن خود این اجازه را بدهیم که با بازبینی لحظه های گناه آلود گذشته خود، ما را سرزنش کند، و علت بیماری کنونی ما را کرده خود ما بداند، این بگونه ای نیروی پلیدی است که تلاش میکند روح ما را آزار دهد. باید بدانیم که رخداد های گذشته در گذشته ماندند و زندانی زمان هستند ، تنها کلید آزادی این رخداد ها فکر و ذهن ماست، اگر ما آنها را در ذهن خود مرور کنیم، به آنها نه تنها اجازه ورود به زمان حال را میدهیم بلکه به آنها عینیت می بخشیم یعنی مثل اینکه در همین لحظه نیز آن رخداد در حال رخ دادن است و این نه تنها آخر قضیه نیست بلکه مهمتر اینکه ما خود با افکار خود اجازه خود نمایی رویداد های گذشته را در آینده صادر میکنیم، به زبان ساده تر ما خود بانی تصادفات بیشتر در آینده خواهیم شد، یا اگر بیماری کنونی خود را ناشی از گناهان خود بدانیم ، از بیماری خود در امان نخواهیم بود و درمان نخواهیم شد چرا که ما خود عامل اتصال دیروز به امروز شده ایم و این خود زمینه تلقین به خودمان است که بدن باور میکند حتما بیمار است، چرا که ذهن مدام این کار را تکرار میکند، و این چنین است فردا یا آینده بر پایه افکار پلیدی که از گذشته بر جای مانده پای ریزی میشود.


تصادف ماشین،کرده های خطا و گناه آلود، لحظه های غم و ناراحتی، جنگ، و ....همگی حامل نیروهای پلید منفی هستند، آنها اسیر زمان گذشته هستند و در بعد زمان دفن شده اند، سعی نکنید با مرور آنها در ذهنتان به آنها حیاتی دیگر ببخشید، بلی آنها میتوانند دوباره زنده شوند و عواقب هولناک خود را به زندگی امروز شما بیآورند.


گذشته گذشته است، شما در حال زندگی میکنید ، همواره به ذهن خود اینرا بیاموزید که به حال بیاندیشد و به فردا. اگردر گذشته کسی یا کسانی به شما بدی کرده اند، آنها را ببخشید تا به نیروهای منفی اجازه ورود از گذشته به حالتان داده نشود، آنگاه در فردا آفریننده ما ، شما را خواهد بخشید. با بخشش دیگران از زندان زمان خارج شوید و پا در آزادی گذا رید آنگاه دریچه های سلامتی، شادی و پیروزی به رویتان گشوده خواهد شد

۱۳۸۸ اسفند ۲۶, چهارشنبه

سدی در برابر نیروهای پلید


زمانیکه شما با سرشت خود آشنا شدید و دوستانه با ناخودآگاه خود ارتباط بر قرار کردید و به نصایح وی گوش فرا دادید آنگاه نه تنها به راحتی میان انرژی مثبت و منفی فرق قائل میشوید بلکه با هر که رو به رو میشوید حسی در شما به ناخودآگاه بوجود میآید که شما را در ارتباط با وی کمک میکند، در این هنگام شما نسبت به افراد با نیروی منفی حس خوبی نخواهید داشت هر چند آنان به خوبی در ظاهر با شما رفتار کنند ولی شما میدانید و مطمئن هستید که باطنی منفی و خطرناک دارند.همچنین شما در مقابل افراد مثبت همچون جاذبه آهنربا جذب میشوید هر چند این افراد حرفی برای گفتن یا مالی برای پز دادن نداشته باشند.این مطلب نه تنها در مورد انسانها بلکه در مورد هر آنچه که در این کره خاکیست نیز صدق میکند، برای نمونه اگر به یک میهمانی دعوت شده اید ، شما حتی قبل از اینکه آنجا رفته یا دیگر میهمانان را ببینید به راحتی حس خوا هید کرد که چگونه روحی در آن میهمانی حضور دارد.
اما نکته مهم پس از شناخت انرژیها در افراد و اشخاص چگونگی محافظت خود از شر نیروهای پلید افراد است.بسیارند افرادی که ناخودآگاهانه مشکلات روحی و بدنی خود را سوار بر انرژی منفی خود در حین تماس تلفنی ، ارتباط روزانه به شما منتقل میکنند بدون آنکه خود بدانند. همچنین کم نیستند اشخاص بدجنسی که در لباس دعانویس جادوگر و ...با آگاهی و با کمک نیروهای پلید سعی در طلسم کردن، نفرین،قفل کردن و ...دیگران دارند. چه باور داشته و یا نداشته باشید این کارهایی است کاملا واقعی که همه روزه و در همه فرهنگها رخ میدهد.
ما در بعد زمان و مکان(دنیای مادی) و با حواس پنجگانه خود زندگی میکنیم و در حالت عادی نمیتوانیم سر از دنیای ماورای طبیعت درآوریم مگر زمانیکه روح خود را به پرواز در آورده آنگاه خوا هید دید که انسانهایی در لباس میش چگونه گرگ صفتند و چگونه همچون روبه با توسل به نیروهای شریر روحانی تلاش در تخریب اساس انسانیت دارند.
برای محافظت خود در برابر این حیله گران و خرابکاران باید دیوارهای محکمی در اطراف خود و زندگی کشید تا جلوی ورود آنها را بگیرید.انرژی ها محدودیتهای خاص خود را دارند، برای نمونه نور بر تاریکی غلبه دارد تاریکی در نور روشن میشود یعنی نور تاریکی را نابود میکند .
قویترین دیوار در مقابل نیروهای تاریکی پاکی درون ماست.پرهیز از گناهان، خوبی دیگران را خواستن، و در یک کلام خدا و بنده خدا را با تمام دل و جان دوست داشتن یعنی موجودی کاملا با انرژی مثبت شدن است.در این زمان نه تنها هیچ طلسم و نفرینی بر شما اثر نخواهد کرد بلکه فرستندگان اینها خود متضرر خواهند شد.
با دوست داشتن دیگران میتوان دیواری به مراتب محکم در اطراف خود و خانوادتان ساخته که نه تنها جلوی نیروهای پلید را میگیرد بلکه راهگشای زندگی دنیوی و اخروی شما نیز خواهد شد. اگر در زندگیتان مشکل روحی یا جسمی دارید، اگر احساس میکنید که نفرین شده اید و یا کارتان گره خورده و طلسم شد اید ، از امروز دوست داشتن را بیازمایید، همه آنهایی را که به شما بدی کرده اند ببخشید، با تمام دل از کرده آنها بگذرید .این تنها راه شکست نفرین و طلسم ها است.گذاشت و بخشش قویترین حفاظ برای شما و بهترین وسیله برای خنثی کردن همه طلسم ها ، چشم زخم ها ، نفرینها و ... است.آنگاه به مرور خواهد دید که احساس سبکی میکنید شبها راحت میخوابید، در کارهایتان گشایش رخ میدهد و بیماری از روح و جسمتان رخت بر میکند.
کلام خدا،نیایش و پرستش نیز در راستای گذشت و دوست داشتن دیگران عمل میکنند . دلی پاک از کینه و دشمنی، پور نور و نورانیست، و با داشتن اینچنین دلی به هر کجا که پا بگذارید خفاشان تاریک پرست، از نور افشانی شما پا به فرار خواهند گذاشت.

۱۳۸۸ اسفند ۱۷, دوشنبه

راههای جلوگیری از انرژی منفی


قبل از آغاز این بخش لازم میدانم درتوضیح آنچه قبلا نوشته ام اینرا اضافه کنم که نه همه بیماران بیماری خود را از راه سرایت انرژی منفی کسب میکنند بلکه گروهی بیمارند چون به طور مادر زادی به این بیماری مبتلایند و یا دچار تصادف رانندگی شده اند و ...ولی حتی در این موارد نیز اگر به دقت بیاندیشیم خواهیم دید که در نهایت این نیروهای منفی بوده اند که سبب تصادف شده و یا به صورت ژنتیکی از یک نسل به نسل دیگر بیماری را منتقل کرده اند .
مطلب دوم نکته ای بود که یکی از دوستان یادآوری کردند و آن اینکه هر کسی تحت تاثیر این نیروهای منفی قرار نگرفته و دچار بیماری نخواهد شد. در یک جمع با وجود یک فردی با انرژی منفی، همه دچار سر دارد، خستگی و ... نمیشوند، چرا؟ چون هستند افرادی که انرژی مثبت دارند و حتی دیوارهای محافظ روحانی دارند که نه تنها جلوی آسیب آنها را میگیرد بلکه انرژی منفی دیگران را باز پس میفرستد.
اما بر گردیم به بحث اصلی که همانا دنباله یادآوری بالاست: با وجود این همه نیروهای پلید خواسته و نا خواسته در جامعه ، چگونه از خود و خانواده خود محافظت کنیم؟ انسان نیاز به روابط اجتماعی دارد باید وارد محیط کار تحصیل خرید و ... شود و باید با افرادی که ظاهری خوش ولی درونی خطرناک دارند سر و کار داشته باشد، در این صورت چگونه خود را از گزند تیرهای کشنده آنها در امان دارد؟
برای این کار نخست ما باید شناخت خوبی از انرژی های مثبت و منفی داشته باشیم. در این مورد به نمونه هایی که در نوشته های گذشته آورده ام سری بزنید .بسیار مهم است که گیرنده های خود را حساس کنیم . باید تمرین روزانه داشته باشیم تا بدانیم با شخصی که تلفنی صحبت میکنیم یا در فیس بوک میبینیم آیا مثبت است یا منفی؟ قبلا گفتم که خوب و بد مطلق هستند نه نسبی. تعریف نسبی خوب و بد دنیوی است. ولی در کلام خدا هر آن چه که در راستای کلام خدا باشد خوب در غیر این صورت بد است و این یعنی حد واسطی ندارد.
اما چگونه میتوانیم گیرنده خود را فعال کنیم؟ و اینکه اصلا این گیرنده چیست و کجای بدن ما قرار گرفته ؟ حقیقت اینست که خدا در درون ما حس ششم( وجدان،نا خود آگاه و ...) را قرار داده است که همچون حواس پنج گانه ما عمل میکند. از خصوصیات حواس انسان اینست که با تمرین حساسیت آنها بیشتر میشود . موسیقی دانان و نوازندگان از حس شنوایی خوبی برخوردارند و به راحتی به کوچکترین و ضعیفترین فرکانسهای شنوایی واکنش نشان میدهند، این نیست مگر با تمرین آنها در سازهای موسیقی یا شنیدن نتهای موسیقی . همن گونه نیز حس ششم ما میتواند فعال شود . بارها برای همه ما اتفاق افتاده که در یک موردی سر دو راهی گیر کرده ایم ، برای نمونه سر خرید یک کالا دو دل بودیم بخریم یا نه ، صدای ضعیفی از درون ما با ما صحبت کرده و به ما میگفت که نه ولی ما به ظاهر قضیه نگاه کرده صدای درونی خودرا انکار کردیم و کالا را خریده ایم که پس از اندی از خرید خود پشیمان شده به یاد آن نه ضعیف درونی افتاده ایم. این داستان هر روز بارها تکرار میشود و ما اکثرا گوش دل به حرف دل خود نمیدهیم ،چرا؟زیرا که با عقل خود این زندگی را می چرخانیم یعنی با حواس پنجگانه با آنچه شنیده یا میبینیم تصمیم میگیریم نه با آنچه وجدانمان درک میکند.
اگر می خواهید مثبت و منفی بودن یک دوست آشنا یا نا آشنا را بیابید باید از دل خود بپرسید نه از عقل . عقل انسان وابسته به یافته های انسانی و فیزیکی است. عقل در یافتهای حواس پنجگانه را تحلیل کرده خوب و بد را گزارش میکند انسانی را با لبان خندان ، لباس زیبا خوب و دیگری را بد گزارش میکند در صورتی که اکثر این موارد عقلانی اشتباه است.اگر به خود درون رجوع کنید ، ته دل ما احساسی دیگر نسبت به اشخاص یا اخبار یا ... دارد که مهم اینست که به آن توجه کنیم، اگر گوش شنوا( منظور گوش دل) به درون خود داشته باشیم و به نصایح آن جامه عمل بپوشانیم آنگاه گیرنده خود را فعال کرده ایم در این هنگام در یک جشن عروسی هنگامیکه با افراد گوناگون روبه رو میشوید براحتی حس ششم شما اخطارهای اولیه از آنها را به شما میدهد و شما باور میکنید، آنگاه فریب خوش زبانی، شیرین گویی و ... آنها نمی شوید، در واقع خود را از انرژی منفی بیمار ساز آنها در امان میدارید.
راه های زیادی برای حساس شدن و شنیدن صدای درون وجود دارد. بسیارند افرادی که همواره شکایت میکنند که صدایی از درون خود نمی شنوند .البته این کاملا درست نیست چرا که صدای درون ما به صورت یک نجوای درونی هر چند ضعیف تلاش دارد تا با ما رابطه بر قرار کند، مشکل این گونه افراد دل مشغولی بیش از حد به دنیا و بی توجهی به درون روحانی خود است. این افراد شدیدا سرگرم کار،زندگی، تحصیل و ... هستندو حواس پنج گانه خود را با تمام توان عقلانی بکار برده اند تا زندگی خود را بچرخانند، در زندگی آنها جایی برای تفکرات روحانی نیست.برای این افراد و دیگران میگویم که دلسرد نشنوند و میتوانند براحتی با کمی شکیبایی و تمرین شنوای روح خود شوند. برای اینکار باید ابتدا در این زمینه که انسان ترکیبی از جسم و روح است تفکر کنند. هر چه بیشتر به روح خود بیاندیشند بیشتر به توانایهای آن آگاه میشوند . باید دانست که خوردن،خوابیدان،سکس و ...تمام تواناییهای یک انسان نیست بلکه روابط روحانی باید در بالای این مسایل جای بگیرد.گروهایی با انجام ریاضت از نوع صوفیگری یا عارفانه به این هدف میرسند ولی حقیقت اینست که در این مورد نیازی به صوفیگری و ریاضت نیست ، کافیست ضمن اینکه مشغول کار و تحصیل خود هستید روزانه چند دقیقه ای نیز آرام شده در یک گوشه نشسته به فکر فرو روید، فارغ از همه دغدقه های این زندگی، به اینکه در این دنیا چه میکنید، از کجا آمده اید و آیا با مرگ این زندگی پایان مییابد؟ برای کمک میتوانید به یک موسیقی آرام بخش گوش دهید، نوشته هایی در این زمینه خوانده ، نقاشی کنید و ...که همه اینها نوعی از مدیتاسیون یا مراقبه است . میتوانید بسته به سلیقه شخصی خود یکی را بر گزینید. مهم اینست که چند دقیقه ای از این دنیا دور شده و به آخرت این زندگی بیاندیشید.در آخر باید یادآور شوم که خواندن یا گوش کردن به کلام خدا خود به تنهایی بهترین راه بیدار سازی حس ششم یا درون نا خود آگاه است،کلام خدا را هر روز بخوانید تا به راحتی انرژی های منفی افراد را شناسایی کرده و از خود و خانواده خود در برابر طلسم،نفرین،چشم بد،و تمام نیروهای پلید محافظت کنید.

۱۳۸۸ بهمن ۱۶, جمعه

انرژی درمانی


من سالهاست که علاوه بر کار پزشکی به کار انرژی درمانی مشغولم. البته این کار را نه برای پول که برای کمک به بیماران انجام میدهم.دیرینه کار من به سالهایی میرسد که در ایران به کار پزشکی در گیر بودم و هر از چندی بیمارانی میگفتند که من دارای دستان شفابخش هستم هر چند خود از وجود آن آگاهی نداشتم.در سالهای گذشته به مطالعه در این مورد پرداخته و درمان دوستان بیمار خود را با انرژی درمانی شروع کردم.در انتها با بیماران دیگر مواجه شدم که نیاز مبرم به کمک داشتند. خوشبختانه این انرژی کمک بزرگی به آنها بود.
شما نیز اگر از بیماری روحی یا بدنی رنج میبرید میتوانید به من امیل زده نوع بیماری و کمکی را که میخواهید عنوان کنید تا من هر روزه به شما انرژی بفرستم. باز یادآوری میکنم که این کار کاملا رایگان است.
pardeha1@gmail.com

۱۳۸۸ دی ۳۰, چهارشنبه

دستان شفا بخش


دستان انسان درمان میکند. شکی نیست که انرژی بشر توان درمان بیماریها را دارد.در هر گوشه از این دنیا دستانی مشغول به درمان هستند.اینان با تمرکز بر انرژی خود و با عشق به دیگران انرژی خود را به بیماران هدیه میکنند تا ریشه بیماریها را بخشکانند.این درمانگران دارای عقاید مختلفند و از تکنیک های گوناگون بهره میگیرند ولی حاصل یکی است .کیست که بتواند بیماریهای کشنده و سختی همچون سرطان را که بی رحمانه کودک و بزرگ را می کشد و حتا پزشکان نیز با همه تکنولوژی نوین توان مقابله با آن را ندارند درمان کند ؟ همانا او تنها خداست. و اگر انسان نیز دارای دستان شفا بخش است تنهابه این معناست که کانالیست تا نیروی درمان بخش الهی را به بیماران برساند.

اثر فکر مثبت و منفی روی آب


دکتر ا موتو سالهاست که بر روی تاثیر انرژی مثبت و منفی فکر انسان روی آب تحقیق میکند. در این سری عکس وی اثر عشق نفرت و ... را با میکروسکوپ الکترونی روی مولکولهای آب ثبت کرده است که بسیار زیباست.

۱۳۸۸ دی ۲۷, یکشنبه

انرژی خوب یا انرژی بد (2)


اما نه اینکه این انرژیها فقط از انسان به انسان سرایت میکند بلکه میتواند از هر چیزی منتقل شود.نمونه بارز ولی پنهان آن رسانه های همگانی است.روزی نیست که ما به رادیو تلویزیون روزنامه یا اینترنت سری نزنیم.قسمت بارزی از عمر بشر صرف خواندن شنیدن یا دیدن این رسانه ها میشود. افکار نویسندگان و سازندگان برنامه های رادیو تلویزیونی یا سایتهای اینترنتی بصورت انرژی در کارهایشان حک و پنهان میشود.بسته به روحیه سازنده آن این انرژی میتواند مثبت یا منفی باشد.باید اینجا اذعان کنم که متاسفانه اکثر وبسایتها روزنامه مجله و برنامه های رادیو تلویزیونی شدیدا منفی هستند و انسان را به وادی شیطانی و گمراهی رهنمون میکنند بدون آنکه ما حتی متوجه این موضوع شویم.در ظاهر فیلمهای سینمایی بسیار جذابند در حالیکه پشت ظاهر رباینده خود کوهی از انرژی ویرانگرند که بر بیننده خود براحتی منتقل شده و او را دچار بیماریهای جسمی و روحی میکند.من براحتی انرژی منفی این رسانه ها را حس میکنم و بهمین دلیل حالم از دیدن اخبار خراب میشود در واقع تحمل دیدن یا شنیدن آنرا ندارم. حتما برای شما نیز اتفاق افتاده که با دیدن یک فیلم دچار اضطراب یا ترس شده اید که نه تنها در کوتاه مدت که در دراز مدت نیز در زندگی اتان تاثیر بد گذاشته است.بیاد داشته باشید که هر کنشی را واکنشی است برابر ولی در جهت مخالف آن.
بار ها من خوانندگان روزنامه یا مجله را دیده ام که همچون معتادی باید هر روزه تمام برگهای آنرا زیر و رو کنند بدون آنکه بدانند دنبال چه هستند. این افراد ناآگاهانه خود را دچار افسردگی و اضطراب میسازند.دقت کرده اید که اکثر محتویات اخبار شامل خبر های منفی همچون قتل جنگ آتش سوزی طلاق و .. است.آنچه که بعد از دیدن یا خواندن اخبار نصیب ما میشود همان است که در اخبار اتفاق افتاده یعنی قتل طلاق و ...این رسانه های همگانی به نوعی مغز ما را نشانه رفته اند تا از ما بردگان نوین بسازند بردگانی که نه در چنگال زنجیر بلکه در دستان بی رحم شستشوی مغزی اسیر است.
کم نیستند انسانهایی که میتوانند خوب یا بد بودن انرژی یک وبسایت یا کانال تلویزیونی را تشخیص دهند . بارها دیده ام افرادی را که از مشکلات روحی زیادی رنج می بردند و سالیان سال عمر و پول خود را صرف پزشک و درمان کرده اند بدون اینکه بهتر شوند و حتی نمیدانند که ریشه این بیماریهای روحی از کجاست. از دید ماورا طبیعی من ریشه بیماریهای اینها نه باکتری و نه مشکلات خانوادگی است بلکه اعتیاد آنها به جذب اخباری است که حاوی انرژی منفی است.این انرژیها با حواس پنجگانه قابل شناسایی نیستند پس باید خود را به حس جدیدی مجهز کنیم که در واقع قبلا در ما کار گذاشته شده و این امکان پذیر نیست مگر با بیدار کردن ناخودآگاه درون خود. تنها با این راه است که براحتی میتوانیم خوب و بد بودن یک کانال یا برنامه تلویزیونی را متوجه شده و جلوی آسیبهای روحی و جسمی آنرا بگیریم.
بازیهای کامپیوتری یا دیجیتالی که امروزه همگانی شده اند یکی از منابع نیروهای پلید است که کودکان و بزرگان ما را نشانه گرفته است. این بازیها اکثرا حاوی و فرستنده نیروهای منفی هستند. اکثر این بازیها از تم جنگی آدم کشی نفرت حرص و ... بهره میبرند که همگی در تضاد با روح پاک خدایی است که در ما زندگی میکند. نتیجه این خواهد شد که پس از مدتی استفاده از این بازیها انرژی منفی آنها به ما منتقل شده و شروع به تغییر و تحول در راستای پلید گری خود در ما میکند.انرژی توان تغییر و دگرگونی دارد. اگر مدتی به فیلمهای خوشنت آمیز تماشا کنید حتما در آینده دچار روحیه خشونت بار خواهید شد. اگر داستانهای طلاق زیاد بخوانید در را بروی نیروی ویرانگر طلاق باز خواهید گذاشت و از آن ناآگاهانه استقبال خواهید کرد.انرژی بیکار نمی ماند بلکه حتما شمارا در راستای خود قرار خواهد داد. اگر رسانه های مربوط به سرشت پاک و خدایی را جستجو کنید و مدتی خوراک مغزی خود قرار دهید حتما سرشت پاک درونی شما بیدار شده دست بکار سازندگی در شما خواهد زد.شاید بهتر است به زبان دیگری از اهمیت این موضوع در اینجا صحبت کنم. واقعیت اینست که با خواندن یک مطلب یا با دیدن یک فیلم یا حتی با شنیدن یک ترانه نیروهای پلید شیطانی میتوانند به شما منتقل شوند. بله روحهای شیطانی از تلویزیون میتوانند به ما منتقل شوند.آنها که فرق انرژیها را میتوانند تشخیص دهند مطالب مرا تایید خواهند کرد. مراقب روحهای شیطانی باشید. اینها اغلب باعث بیماریهای روحی و حتی جسمی در ما میشوند. مراقب آنچه که می خوانید میبینید یا میشنوید باشید.
در آخر باید اضافه کنم که رسانه های سودمند زیادی نیز در دنیای رسانه ای وجود دارد. در سودمند بودن رادیو تلویزیون شکی نیست به شرطی که حاوی مطالب مثبت باشد. نمی توان گفت وجود چاقو کلا خوب است یا نه چرا که اگر در دستان یک آدم کش باشد بد است ولی در دستان یک پزشک خوب. بیاد داشته باشید که خدا همواره با ماست ما را در این دنیای انرژی ها تنها نمیگذارد. فکر خدا بودن بزرگترین کمک برای ماست. .

۱۳۸۸ دی ۲۳, چهارشنبه

انرژی خوب یا انرژی بد


قبلا گفتیم که ما شکلی از انرژی هستیم اینجا اضافه میکنیم که همه گفتار رفتار اندیشه و کردار ما نیز گونه هایی از انرژی هستند.زمانیکه در ذهن خود به کودک یتیمی می اندیشیم و از ته دل آرزوی کمک به او را میکنیم ما در واقع نیروی مثبت باطنی( روح) خود را بیدار کرده و با آن با کودک یتیم تماس میگیریم. ما انرژی سازنده ذهن خود را بصورت موجی نا دیدنی( در فرکانسی که بیرون از فرکانس گیرنده چشمان ماست) بسوی کودک می فرستیم و کودک خواسته یا نا خواسته این موج( احساس) را با روح خود حس کرده و متاثر میشود.
این دنیا دنیایی از انرژیهاست که هر لحظه و هر کجا با هم در تداخلند. این انرژی ها یا کلا خوبند یا بد حد وسطی وجود ندارد. انرژی یا می سازد یا ویران می کند. به همین ترتیب افکار نوشته ها کردار و تمام اعمال ما یا سازنده اند یا ویرانگر.این انرژی های دیدنی یا نادیدنی چه دنیوی چه با منشا خارج از این دنیا خواسته یا نا خواسته بر ما اثر می گذارند. حتما برای شما نیز بارها اتفاق افتاده که با شنیدن یک ترانه شاد شده اید و یا با ترانه ای دیگر گریسته اید.بارها شده که وارد مجلسی شده ناگهان دچار سر درد شده اید بدون اینکه علتی بر آن بیابید.و یا با ورود شخصی به منزل شما دچار شادی و وجد خاصی شده اید و احساس کرده اید که پراز انرژی شده اید.اینها نمونه های کمی از اتفاقاتیست که همه روزه بر ما میگذردبدون آنکه ما به آن بیاندیشیم.
اگر از افسردگی رنج می برید که هیچگاه به علت آن پی نبرده اید و حتی پزشک شما با همه درمانهای پزشکی نتوانسته به شما کمک کند. اگر از سر درد کمر درد پا درد اعتیاد طلاق فقر و ... رنج میبرید آیا باور خواهید کرد اگر بگویم که این انرژیهای سرگردان دنیوی باعث این بدبختیها هستند؟چگونه است که عده ای همواره شادند و عده ای دیگر غمگین؟. حتما شنیده یا دیده اید که جوانی بدون هیچگونه سابقه بیماری قبلی با سلامت جسمانی کامل به ناگاه دچار سرطان کشنده ای شده و در اوج جوانی بدرود گفته است.
همه ما تولید کننده و حامل انرژی هستیم همچنین ما گیرنده انرژی هستیم بدون آنکه خود بدانیم یا بخواهیم.ما بصورت خود کار و ناخواسته هکه انرژیهای اطراف خود را دریافت میکنیم. از خصوصیات انرژی اینست که باعث تغییر فرکانس ( انرژی) گیرنده می شود.این تغییر فرکانس میتواند در جهت سازنده یا ویرانی گیرنده باشد. انرژی گرمایی را در نظر بگیرید که توسط آتش یک بخاری در یک روز سرد زمستانی به ما منتقل میشود این انرژی گواراست به شرطی که از یک حدی بالاتر نرود در غیر این صورت پوست را میسوزاند به همین ترتیب زمانی که در خیابان قدم میزنید از کنار هر کسی که بگذرید انرژی خود را به وی منتقل میکنید بدون آنکه بدانید البته انرژی آنها نیز به شما سرایت میکند. شادی شما به آنها و بیماری آنها به شما منتقل میشود. نه اینکه آنها آگاهانه این کار را میکنند نه بلکه نا خواسته این این امور اتفاق می افتد.( هر چند هستند افرادی که با توسل به نیروهای پلید آگاهانه با عث بروز بیماری و بدبختی در دیگران می شوند). در این زمینه بزودی نوشته ای خواهم گذاشت.
بیاد داشته باشید که حواس پنجگانه ما دریچه های دریافت انرژی هستند و یا به زبان دیگر گیرندهای انرژی .هنگامی که شما فیلمی را تماشا میکنید این فیلم میتواند زندگی شما را دگرگون کند. این فیلم توان اینرا دارد که یک بیماری جدید در شما ایجاد کرده یا بیماری خفیف شما را کشنده کند.هر آنچه که با چشمان خود دیده و یا با گوشهای خود میشنود میتواند منبع خیر یا بدبختی باشد. در واقع این فکر شما است که این کار ها را میکند. هر چه میخوانید می بینید لمس میکنید و ... در ظهن شما تجزیه تحلیل می شود این افکار سپس منشا انرژی می شوند که یا مثبت هستند و سازنده و یا منفی و ویرانگر.بسیاری از دوستان و آشنایان را دیده ام که در ظاهر بسیار دوستانه و مهربانند ولی در باطن حامل انرژیهای منفی هستند و معاشرت با آنان می تواند بسیار مخرب باشد اگر یک اینگونه انرژیها را درک نکنید دو اگر سیستم دفاعی لازم را نداشته باشید.باید مراقب اینگونه افراد بود.آنان با شیرین زبانی میهمان نوازی دست و دلبازی شیرینگویی و لطافت ظاهری خود شخصیت خود را پنهان کرده اند. البته نه همه آنها دانسته اینگونه اند بلکه خیلی ندانسته و نا خواسته نیروهای پلید را گسترش میدهند. آنها به شما و خوانواده اتان صدمه مالی جسمی و روحی میزنند. بارها به نوعی به دوستان خود هشدار داده ام که مراقب اینگونه روابط باشند ولی گاهی گوش شنوا نداشته و دچار زیانهای هنگفتی شدند.
(جنگ ما با انسانها نیست جنگ ما با نیروهای پلید است.( در این مورد بزودی خواهم نوشت).
میپرسید چگونه این گرگ سرشتان را شناسایی کنید؟ ساده است به خود درونی خود باز گردید. به سرشت طبیعی خود که یک سرشت روحانی است باز گردید به آن فکر کنید مراقبه کنید. سعی کنید مانع غرق شدن خود در منجلاب زندگی دنیوی شوید.همه انرژی و زندگی خود را صرف تحصیلات کار ازدواج پول سکس اعتیاد و..نکنید بلکه جایی نیز به روح اندیشی بدهید. هرگز فکر کرده اید که در این دنیا چه می کنیم؟ فکر مرگ باشید که بزودی گریبان همه ما را خواهد گرفت.. انسان همواره بدنبال خوشبختی بوده با این تفاوت که خوشبختی را در چیزهای مختلف میبیند. فقط یک راه در این دنیا به خوشبختی میرسد و آن تنها راه خداست بقیه راهها هر چند در
ظاهر زیبا و در وجود عاقلانه به نظر برسند گمراهی مطلقند و بس ادامه دارد.......

دنیای انرژی یا انرژی دنیوی


ما در دنیایی از انرژی زندگی می کنیم دنیایی که خود نیز به نوعی انرژی هستیم.هر آنچه ما در این زندگی حس میکنیم شکلی از انرژی است.همه رخدادها نیز گونه هایی از انرژی هستند که از یکی به دیگری دگرگون میشوند.از تولد تا مرگ و هر آنچه که در این میان رخ میدهد همگی تبادل انرژی هستند.مشکل اینجاست که ما انرژی را تنها به صورت آتش حرارت یا جریان الکتریسیته میدانیم در حالیکه فیزیکدانان سالهاست که گونه های دیگری از انرژی را شناخته اند همچون امواج مادون قرمز یل ماورای بنفش که با حواس پنجگانه ما حس نمیشوند. هستند انسانهایی که این نورها را دیده یا حس می کنند.
انرژیهای گوناگون حامل فرکانسهای گوناگون هستندو نمونه ساده آن فرکانسهای گوناگون یک ساز موسیقی است که نتهای موسیقی متفاوت تولید میکند. فرکانسها در واقع امواجی هستند با اشکال و اندازه های گوناگون.
همه گونه های جاندار و بی جان حامل انرژی هستند حتی یک تکه سنگ یا آب. انسان بسته به خصوصیات روحی و فیزیکی خود به انرژیهای گوناگون را واکنش میدهد. یک انسان افسرده انرژی برای کار کردن سخت یا حرافی با دیگران را ندارد در حالیکه یک کودک بشاش و شاداب دارای انرژی بالایی از فعالیت بدنی و شادابی روحانیست. در اکثر موارد ما نمیتوانیم این انرژی ها را ببینیم ولی واکنش و کارکرد آنها را میتوانیم بعنوان نشانه ای از آن درک کنیم. ما نمیتوانیم بین دو باطری کهنه و تازه تفکیک قایل شویم ولی به محض آنکه آنها را در چراغ قوه قرار میدهیم روشن شدن لامپ را نشانی از باطری تازه تلقی میکنیم.
گروهی از انسانها میتوانند مستقیما انرژی اشخاص یا اجسام را حس کنندو این حس میتواند بینایی لمسی یا درکی باشد.آنها می توانند رنگ انرژی آب را ببینند و حتی بگویند که آب درون ظرف کهنه است یا تازه. می پرسید که چنین چیزی چگونه ممکن است؟ این افراد به گونه مادرزادی این توانایی را کسب کرده اند ولی بدانید که با تمرین شما نیز میتوانید انرژیهای اجسام جاندار و بی جان را حس کرده با آنها ارتباط برقرار کنید.بیاد آورید که ما را با همه توانمندیهای ورائ بشری به این دنیا فرستاده اندو ما توان هر کاری را داریم و ما میتوانیم گذشته و آینده خود و دیگران را ببینیم میتوانیم تله پاتی کنیم و ما انرژی داریم که نه تنها خود را بلکه دیگران را درمان کنیم و اما چرا در عمل اینگونه نیست؟ پاسخ بسیار ساده است: ما در زندگی روزمره خود به خواب رفته ایم و در این خواب رویای یک زندگی شیرین را میبینیم. همچون یک کودک سرگرم بازی با اسباب بازیهای پیرامون خود هستیم. از آغاز ورود به این دنیا ما انسانها سرگرم بازی درس کار ازدواج و....بوده ایم و فراموش کرده ایم که چه سرشتی در ما زندگی میکند. بله ما انسان فراموشکار به یاد نمی آوریم که ریشه خدایی داریم اینکه خدا در ما روح خود را دمیده و ما را با همه توانمندیهای خود به این دنیا فرستاده است. زمانی که به عنوان یک نوزاد تازه به دنیا رسیده مینگریم متوجه میشویم که چه سر شاد و خوش بودیم. متوجه شده اید که کودکان بدون اینکه با کسی حرف بزنند یا حتی قبل از اینکه توان سخن گفتن داشته باشند با پیرامون خود به ویژه با انسانها رابطه بر قرار میکنندو آنان بدون اینکه آدمها را بشناسند با خنده یا گریه خو به ما می فهمانند که شخص حامل انرژی مثبت یا منفی است.متاسفانه به مرور زمان که ما رشد میکنیم بیشتر درگیر زندگی دنیوی میشویم و ریشه خود را به فراموشی می گذاریم . کودکان در این دنیا غرق نشده اند اینست که از انرژیهای خدایی خود بهره میبرند و ما بزرگتر ها چوب در گیری در این دنیا را میخوریم.ما روحی هستیم که در قالب یک جسم ما را قرار داده اند .انرژیها و نیروهای فوق بشری و فوق دنیوی نیروحای روحانی هستند. شفاعت امکان ندارد مگر با توجه بیشتر به روح. هر چه بیشتر در این دنیا بدنبال کارهای دنیوی باشیم بهمان اندازه از نیروهای روحانی خود دور می شویم که در ما ذخیره شده است. ما با تمرین مراقبه و مطالعه می توانیم روح پر انرژی خود را در یابیم و به آن رشد دهیم. هر چه بیشتر در این امور مطالعه و کنکاش کنید به همان اندازه بر انرژی های فوق بشری خود خواهید افزود. خدا انسان را در شکل( روحانی ) خود آفریده و این به این معناست که ما همه نیروهای خدایی را بگونه ای در خود داریم ولی از این امر غافلیم.

پرده نخست


سر آغاز خداست و پایان نیز خداست. در این میان پرده هایی از افرینش در زندگی روزمره ما به نمایش گذاشته می شود که برگها یی از کتاب سرنوشت ما هستند. پرده ها روز به روز به کنار میروند تا پاسخی به پرسش همیشگی ما باشند که: از کجا امده ام آمدنم بهر چه بود به کجا میروم آخر ننمایی وطنم.

۱۳۸۸ دی ۲۱, دوشنبه

آغاز

در آغاز خدا ....